در روز آخر براي اتمام حجت، در هشتي انقلاب كه كانون نيروهاي انقلابي و محل اصلي آمد و رفت مردم بود، چهار پايهاي زير پايش گذاشتند و در بين جوانان حزب اللهي در خيابان به سخنراني پرداختندو « اعلام كردند كه امروز جهاد بر هر كس كه ميتواند ، واجب است » اينقدر اين سخنراني و اين اعلام، در فضاي گيج دو سه روز اول جنگ، غير مترقبه بود و اين قدر اين مطلب سنگيني بود كه يكي از افرادي كه ارادت هم به شهيد داشت، ناگهان مضطرب شد و در يك حالت روحي غير معمول به سوي شهيد حملهور گرديد، در حاليكه فرياد ميزد: « اين ميخواهد همة ما را به كشتن دهد. چرا خودت به جبهه نميروي، ميخواهي ما را بفرستي. خودش كارخانهدار است، اما ما بيچارهها را تحريك ميكند به ما چه كه به جنگ برويم، ارتشيها كه 30 سال است براي اينطور روزي حقوق ميگيرند بايد بجنگند » و برادر آن گوينده او را آرام ميكند و ميگويد كه اين آقا سعيد است نميفهمي؟! شهيد ميگويد: « مگر ارتش انقلاب كرد؟! همه مردم ايران، انقلاب كردند. امروز هم همة مردم بايد از انقلابشان دفاع كنند. گيرم اصلاً زماني ارتش از انقلاب دفاع نكند اين دليل ميشود كه ما هم بنشينيم و دفاع نكنيم؟! ». بعضي از بچهها گفتند: آقا سعيد! اگر ما به جبهه برويم پس چه كسي با گروهكها مبارزه كند. شهيد فرمودند: « امروز ديگر بحث گروهكها تمام شده است. مهمترين وظيفة ما امروز جنگ است»http://shooreshahadat.blogfa.com
فرم در حال بارگذاری ...